نوشته شده توسط : nahal

مرد بدكاری هنگام مرگ ملكه دربان دوزخ را دید. ملكه گفت:

"کافی است كه فقط یك كار خوب كرده باشی، تا همان یك كار تو را برهاند. خوب فكر كن."

مرد به خاطر آورد یكبار كه در جنگلی قدم می‌زد.

عنكبوتی سر راهش دیده بود و برای این كه عنكبوت را لگد نكند راهش را كج كرده بود.

ملكه لبخندی به لب آورد و در این هنگام تار عنكبوتی از آسمان نازل كرد،

تا به مرد جوان اجازه صعود به بهشت را بدهد.

بقیه محكومان نیز از تار استفاده كردند و شروع به بالا رفتن كردند.


اما مرد از ترس پاره شدن تار برگشت و آنها را به پایین هل داد.

در همان لحظه تار پاره شد و مرد به دوزخ بازگشت.

آنگاه شنید كه ملكه می‌گوید:

"شرم آور است كه خودخواهی تو، همان تنها خیر تو را به شر مبدل كرد"





:: بازدید از این مطلب : 1539
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 21 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: